loading...
تقدیم به کسی که هیچ وقت نبود
هیشکی بازدید : 54 شنبه 08 مرداد 1390 نظرات (0)


تو را با چشم های خودت گریسته ام

در این شب بی پایان

كه تمام ناودان ها بیدارتد

و باران

با دست های زخمی خود

روی حنجره ی باغچه پنجره می كشد.

می خواهم بدانم

آن روزهای نیامده از آن كیست؟!

من تا كدام ستاره زنده ام

تا كدام فرات پیكر پوسیده ام شناور است؟!

 تا كدامین دجله فرصت دارم؟

صبرم تمام شده است

هنوز كفش های تنگ كودكی ام

پاشنه ی روحم را می زند

آه.....خدایا

چرا كسی درهای این قفس را باز نمی كند؟

من امانت پاییزم

و خونم نذر درخت هاست

شبی باید دینم را به زمین ادا كنم!!!

 

خدا نوشت: داستان امشب ما اهورایی شده است

من نوشت: پشت می كنم به روزهایم تا اشكهایم سایه ات را برهم نزند!!

تو نوشت تا كجا نگاهت را آویزان میكنی ازسرشاخه های سرو وصنوبر؟؟؟

بیدهم درختی ست  عاشق.

بهانه نوشت: امشب در اتاقم آزادی مطلق است پنجره را باز كرده ام تا انتها ی هستی

پروانه ای همدم لحظه هایم روی این صفحه نورانی بال بال می زند

ستاره ای از دور می خندد و می گوید: كم كن این دیوانه گی هایت را

ولی باور كن دیوانه بودن هم عالمی دارد!!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 136
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 45
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 67
  • بازدید ماه : 173
  • بازدید سال : 407
  • بازدید کلی : 13,877