loading...
تقدیم به کسی که هیچ وقت نبود
هیشکی بازدید : 325 یکشنبه 09 مرداد 1390 نظرات (0)

http://nouraki.persiangig.com/image/Pic3/Nouraki39.jpg

پوزش سام به درگاه جهان آفرین پذیرفته شد. سیمرغ نظر كرد و سام را در كوه دید.

 دانست پدر جویای فرزند است . نزد جوان آمد و گفت «ای دلاور، من ترا تا امروز

چون دایه پروردم وسخن گفتن و هنرمندی آموختم. اكنون هنگام آنست كه به

 زاد و بوم خود باز گردی. پدر در جستجو تو است . نام ترا «دستان» گذاشتم و از

 این پس ترا بدین نام خواهند خواند .»

چشمان دستان پر آب شد كه « مگر از من سیر شده ای كه مرا نزد پدر می فرستی ؟

 من به آشیان مرغان و قله كوهستان خو كرده ام و در سایه بال تو آسوده ام و پس از

 یزدان سپاس دار توام. چرا می خواهی كه باز گردم؟.»

سیمرغ گفت« من از تو مهر نبریده ام و همیشه ترا دایه ای مهربان خواهم بود .

 لیكن تو باید به زابلستان بازگردی و دلیری و جنگ آزمائی كنی. آشیان مرغان از این

 پس ترا به كار نمیاید. اما یادگاری نیز از من ببر : پری از بال خود را به تو می سپارم .

هر گاه به دشواری افتادی و یاری خواستی پر را در آتش بیفكن و من بیدرنگ بیاری تو خواهم شتافت.»

آنگاه سیمرغ دستان را از فراز كوه بر داشت و در كنار پدر به زمین گذاشت. سام از دیدن

جوانی چنان برومند و گردن فراز آب در دیده آورد و فرزند را بر گرفت و سیمرغ را سپاس

 گفت و از پسر پوزش خواست.

سپاه گردا گرد دستان بر آمدند تن پیله وار و بازوی توانا و قامت سرو بالا ی وی را آفرین

 گفتند و شادمانی كردند. آنگاه سام و دستان و دیگر دلیران و سپاهیان به خرمی راه

زابلستان پیش گرفتند. از آن روز دستان را چون روی و موی سپید داشت «زال زر» نیز خواندند.

رفتن زال به کابل

دیوان مازندران و سركشان گرگان بر منوچهر شاهنشاه ایران شوریدند. سام نریمان

 فرمانداری زابلستان را به فرزند دلاورش زال زر سپرد و خود برای پیكار با دشمنان

منوچهر رو به دربار ایران گذاشت. روزی زال آهنگ بزم و شكار كرد و با تنی چند از دلیران

 و گروهی از سپاهیان روی به دشت و هامون گذاشت. هر زمان در كنار چشمه ای

 و دامن كوهساری درنگ می كرد و خواننده و نوازنده می خواست و بزم می آراست

و با یاران باده می نوشید، تا آنكه به سرزمین كابل رسید.
امیر كابل مردی دلیر و خردمند بنام«مهراب» بود كه باجگزار سام نریمان شاه زابلستان بود

. نژاد مهراب بضحاك تازی میرسید كه چندی بر ایرانیان چیره شد و بیداد بسیار كرد و

سر انجام بدست فریدون بر افتاد. مهراب چون شنید كه فرزند سام نریمان به سرزمین

 كابل آمده شادمان شد. بامداد با سپاه آراسته و اسبان راهوار و غلامان چابك و

 هدیه های گرانبها نزد زال آمد. زال او را گرم پذیرفت و فرمان داد تا بزم آراستند و رامشگران

 خواستند و با مهراب به شادی بر خوان نشست. مهراب بر زال نظر كرد . جوانی بلند بالا

 و برومند و دلاور دیدسرخ روی و سیاه چشم و سپید موی كه هیبت پیل و زهره شیر داشت .

 در او خیره ماند و بر او آفرین خواند و با خود گفت آنكس كه چنین فرزندی دارد گوئی همه

 جهان از آن اوست . چون مهراب از خوان برخاست ، زال برو یال و قامت و بالائی چون

 شیر نردید . به یاران گفت «گمان ندارم كه در همه كشور زیبنده تر و خوب چهره تر

 و برومند تر از مهراب مردی باشد.» هنگام بزم یكی از دلیران از دختر مهراب یاد كرد و گفت:
پس پرده او یكی دختر است
كه رویش ز خورشید روشن تر است
دوچشمش بسان دو نرگس به باغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ
اگر ماه جوئی همه روی اوست
وگر مشك بوئی همه موی اوست
بهشتی است سر تا سر آراسته
پر آرایش و رامش و خواسته
چون زال وصف دختر مهراب شنید مهر او در دلش رخنه كرد و آرام وقرار از او باز گرفت.

همه شب در اندیشه او بود و خواب بر دیدگانش گذر نكرد. یك روز چون مهراب به خیمه

 زال آمد و او را گرم پذیرفت و نوازش كرد و گفت اگر خواهشی در دل داری از من به خواه.

مهراب گفت «ای نامدار، مرا تنها یك آرزوست و آن اینكه بزرگی و بنده نوازی كنی و به خانه

ما قدم گذاری و روزی مهمان ما باشی و ما را سر بلند سازی.»
زال با آنكه دلش در گرو دختر مهراب بود اندیشه ای كرد و گفت «ای دلیر، جز این

 هر چه می خواستی دریغ نبود. اما پدر و سام نریمان و منوچهر شاهنشاه ایران

 همدستان نخواهند بود كه من در سرای كسی از نژاد ضحاك مهمان شوم و بر آن

 بنشینم.»
مهراب غمگین شد و زال را ستایش گفت و راه خویش گرفت. اما زال را خیال دختر مهراب

 از سر بدر نمیرفت.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 136
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 61
  • بازدید ماه : 50
  • بازدید سال : 284
  • بازدید کلی : 13,754