اقتدا می كنم
به آیه آیه چشمان تو
تلاوت می كنم پیچش گیسوانت را در بادها و یادها!
چاووش خوان تو شدم
در كوچه باغهای عشق.
متبرك باد! كعبه نامت..
چه بسیار روزها
كه در طواف تو باید گشت..!!!
دست می گذارد زیر چانه ام و می گوید : بیا بخندیم هرچقدر هم كه هوای دلت ابری باشد،
بازهم می توانی بامن بخندی ...اصلا بیا به من نگاه كن و بخند من می توانم لبخند بشوم و
توی چشم هایت خانه كنم فقط كافیست باورم كنی...!!