دلم ابری است ،
بگذارید تا باران شود پیدا
مبادا داروک!
آواز تو پنهان شود پیدا
مبادا عشق در پستو بماند، عقل در زندان
مبادا بغض روی سفره
جای نان شود پیدا
قرق بسیار سنگین است و ماه از گرک میترسد
مگر در بیشه،
هیهایِ نیِ چوپان شود پیدا
اگر غوکان به شالیزار ...
ـ شالیزار ـ
میمیرد
اگر زالو فراوان شد، تب و هذیان شود پیدا
تمام دشت را روزی پدرها عشق پاشیدند
به امیدی که فردا کودکی خندان
شود پیدا
چه خونها خورد بعد از آن ، وطن این مادر گریان
که از نیل حوادث ، موسی ِ عمران شود پیدا!
کبود از گریه شد کودک ولی ساحل نشد پیدا
از این دریای بییونس مگر طوفان شود پیدا
**
چه طوفانی، چه بارانی، عجب آغاز و پایانی !
چهل تردید برگردیم
که تا ایمان شود پیدا.....
سیدضیاالدین شفیعی